می نویسم ازغمم شاید که چشمت ترشود
نعره ام را بشنود شاید که عالم کر شود
اخم وخشم چشم تواین خانه را ویرانه کرد
شعله بی پروا زد و پروانه را دیوانه کرد
گو به من آیا هنوزم درد سررامی خری؟
گریه ی تلخ مرا ، لبخندِ زیبا می خری؟
کفتر بام توام ، باور بکن رام توام ...
از برایم آسمان تا نا کجاها می خری؟
دست و دلبازی تو،شرمنده حاتم می کند
بانوازروی سخاوت شعرمارامی خری؟
حس بد می گفت ، آخر جوابم میکنی
بانو با طعنه مرا، آقا خطابم می کنی !
چشم من بانو فقط رنج تماشا می کشد
وه دلم ازدست من شرمندگیها می کشد
کاش میشد دلم یک باردیگر خر شود
طاقت گریه ندارم ... چشم بانو ترشود
قامتم این روزها ازغصه ات خم می شود
بی تواما شعرمن هم مثل من کم می شود
جام نوشین دردهان بیمزه وسم می شود
زلزله می آید و دنیای من بم می شود
( دلخون )
نظرات شما عزیزان:
پرنده کوچک غمگین 
ساعت22:06---26 اسفند 1394
خیلی خیلی زیبا و دوست داشتنی و غمناک
سارااا 
ساعت11:43---28 خرداد 1391
مريم 
ساعت12:43---25 خرداد 1391