تازگیها رنگ زرد پر اضطرابم کرده است
توی چهار چوب پاییزی قابم کرده است
کل روزهای خوشم اندازه یک برگه شد
قصه های درد و تنهایی کتابم کرده است
داغ باغ و خاطرات پرپر گل های عشق
مرتب شیشه در شیشه گلابم کرده است
روزنی از سوی چشمانم فقط جا مانده بود
که آن هم مانده بر راهت جوابم کرده است
در مدارعشق سوختم... چند ثانیه دورِ شما...
شب به چشمان شما تنها شهابم کرده است!
( دلخون )